ابو جعفر محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهمالسلام، امام پنجم از ائمه اثنى عشر و یکى از چهارده معصوم(ع)است.
راویان و محدثان شیعه غالبا با کنیه ابو جعفر از آن حضرت یاد کردهاند.براى
تمایز احادیث منقول از امام نهم، حضرت محمد بن على الجواد علیهالسلام، که
او نیز کنیه ابو جعفر داشته است، از روایات امام باقر علیهالسلام،
لفظ«ثانى»را به کنیه امام نهم افزودهاند(مامقانى، ج 1، ص 188).لقب
مشهورشان«باقر»است، اما القاب دیگرى چون«هادى»و«شاکر»هم داشتهاند(اربلى، ج
2، ص 329).نقش انگشترى ایشان نیز، به روایت ابن عساکر(ص 141)، «القوة لله
جمیعا»بوده است.
نسب
حضرت باقر علیهالسلام از سوى پدر، نوه امام حسین علیهالسلام و از سوى
مادر، نوه امام حسن علیهالسلام است.مادرشان فاطمه دختر امام حسن
علیهالسلام بود، از این رو در حق او گفتهاند: علویى بود که از دو سوى
علوى بود و فاطمیى بود که از دو سوى فاطمى بود.(ابن شهر آشوب، ج 4، ص 208)
فاطمه بنت الحسن، که به ام عبد الله(یا ام عبد، یا ام حسن)شهرت داشت،
بانویى جلیل القدر بود و از حضرت صادق علیهالسلام درباره او نقل شده است
که«او صدیقه بود و در آل حسن زنى چون او نبوده است».(کلینى، ج 1، ص 469)
برخى از متأخران چون سبط ابن جوزى(متوفى 645، ص 302)و ابن خلکان(متوفى 681،
ج 3، ص 314)مادر امام پنجم را دختر حسن مثنى و نوه امام مجتبى علیهالسلام
دانستهاند.این قول صحیح نیست، زیرا مورخان قرن سوم و از جمله یعقوبى(ج 2،
ص 305، بلاذرى، ج 1، ص 147)و نیز علوى عمرى، نسب شناس قرن پنجم(ص 20)،
تصریح کردهاند که او دختر امام مجتبى علیهالسلام بوده است.اِرْبِلى(ج 2، ص
332)نیز به نقل از حافظ عبد العزیز جنابذى(متوفى 611)، مادر ام عبد الله
را ام فَرْوه دختر قاسم بن محمد ابى بکر(متولد 37)دانسته، که اشتباه
است.زیرا به تصریح علما، از جمله شیخ مفید(ج 2، ص 176، ذهبى 1409-1402، ج
4، ص 406)ام فروه همسر امام باقر علیهالسلام بوده است.منشأ این اشتباه
خطایى است که در کتابت و نقل رخ داده و بر اثر حذف شدن قسمتى از روایت،
عبارت راجع به فرزندان امام باقر علیهالسلام(یعنى امام صادق علیهالسلام و
عبد الله بن محمد)بخطا به خود آن حضرت نسبت داده شده است.این اشتباه عینا
در بحار الانوار(ج 46، ص 218)تکرار شده است، ولى عبارت درست و کامل را ابن
سعد(ج 5، ص 235)و ابن جوزى(ج 2، ص 108)آوردهاند.اربلى، نیز عبارت ابن جوزى
را در صفحات بعد(ج 2، ص 359)نقل کرده است.
تولد و وفات
همه منابع محل تولد آن حضرت را مدینه نوشته، ولى در سال ولادتشان اختلاف
دارند.بیشتر منابع شیعى تولد آن حضرت را در 57 هجرى دانستهاند(کلینى، ج 1،
ص 469، اربلى، ج 2، ص 329، مفید ج 2، ص 158، مجلسى، 1403، ج 46، ص
219-212، بیشتر اقوال را آورده است)، و برخى از مورخان اهل سنت نیز بر این
قولند(ابن خلکان، ج 3، ص 314)، اما عدهاى سال 56 را ذکر کردهاند(ابن
عماد، ج 1، ص 149، ذهبى، 1409-1402، ج 4، ص 401، صفدى، ج 4، ص 102).در روز
تولد ایشان نیز اختلاف است.شیخ طوسى(1411، ص 801)، فضل بن حسن طبرسى(ص
259)و دیگران(مجلسى، همانجا)روز ولادت آن حضرت را روز جمعه اول ماه رجب و
به گفته طبرسى بعضى تولد ایشان را در سوم صفر مىدانند.از معاصران نیز، سید
محسن امین(ج 1، ص 650)و حاج شیخ عباس قمى(ج 72 ص 96)آن را سوم صفر یا اول
رجب، و از اهل سنت، ابن خلکان(همانجا)سوم صفر ضبط کردهاند.
تاریخ رحلت امام باقر علیهالسلام را با اختلاف پنج سال، از 113 تا 118،
ذکر کردهاند.ابن سعد(ج 5، ص 238)نخست با نقل خبرى از استاد خود واقدى
تاریخ رحلت آن حضرت را سال 117 و مدت عمرشان را 73 سال ذکر مىکند، سپس
مىگوید که رحلت ایشان را در 118 و 114 هم دانستهاند.ابن اثیر(ج 5، ص
180)نیز عمر حضرت باقر علیهالسلام را 73 سال ثبت کرده و 58 سال را نیز
نسبت داده است.اما بیشتر مورخان شیعى و سنى وفات آن حضرت را در 114 و اکثر
سیره نویسان شیعه عمر وى را 57 سال دانستهاند.(ابن عماد، همانجا، ذهبى،
همانجا، مجلسى، 1403، ج 46، ص 219-212 و منابع دیگر)
به هر حال، 73 سال یقینا نادرست است، زیرا در آن صورت باید در سال 44 متولد
شده باشند.اما چون عموم مورخان تولد پدرش على بن الحسین علیهالسلام را در
سال 38 نوشتهاند و بنابراین در سال 44 آن حضرت بیش از شش سال نداشته است،
امکان تولد حضرت باقر علیهالسلام در سال 44 منتفى است.یعقوبى(ج 2، ص
320)هر چند وفات حضرت باقر علیهالسلام را به سال 117 مىداند، مىگوید که
وى 58 سال عمر کرده و در واقعه عاشورا چهار ساله بوده است.اما چون واقعه
عاشورا در سال 61 هجرى بوده، وفات آن حضرت سال 114 مىشود نه 117.به نظر
مىرسد که چون مورخان اهل سنت، ولادت را سال 56 و وفات را 114 ثبت
کردهاند، باید عمر امام باقر علیهالسلام را 58 سال بدانند، در حالى که
ابن عماد، صفدى و ذهبى 56 نوشتهاند.
در ماه و روز رحلت آن حضرت نیز اختلاف است و آن را در ربیع الاول و هفتم ذى
الحجه و ربیع الآخر گفتهاند(مجلسى، همانجا، امین، ج 1، ص 650، قمى، ج 2، ص
135).برخى از مورخان، از جمله ابن خلکان(ج 3، ص 314)و صفدى(ج 4، ص 103)محل
وفات او را دهکدهاى به نام حمیمة واقع در منطقه شراة بین راه مدینه به
دمشق(ابن خلکان، ج 2، ص 440)دانستهاند.درباره محل دفن آن حضرت، گورستان
بقیع در مدینه، اختلافى دیده نمىشود.
در روایت ابو بصیر از حضرت صادق علیهالسلام که کلینى(ج 1، ص 472)و به نقل
از او مجلسى(1453، ج 46، ص 217)آورده است، آن حضرت مىفرماید که پدرم به
سال 114 وفات یافت و پس از پدر نوزده سال و دو ماه زنده بود.چون رحلت امام
سجاد علیهالسلام را بیشتر مورخان در محرم نوشتهاند، ظاهرا رحلت امام باقر
علیهالسلام در ربیع الاول بوده است.ولى از ظاهر تعبیر بیشتر مورخان و
صریح عبارت شهید اول(مجلسى، همانجا، به نقل از الدروس)و
قمى(همانجا)برمىآید که هفتم ذى الحجه را برگزیدهاند.
سوانح حیات
بنابر اشهر اقوال، تولد امام باقر علیهالسلام در سال 57 و وفات آن حضرت در
114 است و مدت عمر او 57 سال و مدت امامتش 19 یا 20 سال(محرم 94 تا ربیع
الاول یا ذى الحجه 114)است.چهار سال از حیات جد خود امام حسین علیهالسلام و
37 سال از زندگى پدر خود حضرت على بن الحسین علیهالسلام را درک کرد و
دوران زندگیش با حکومت ده تن از خلفاى اموى(از معاویة بن ابى سفیان تا هشام
بن عبد الملک)و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان-ولید بن عبد
الملک(متوفى 96)و سلیمان بن عبد الملک(متوفى 99)و عمر بن عبد العزیز(متوفى
101)و یزید بن عبد الملک(متوفى 105)و هشام بن عبد الملک(متوفى 125)مقارن
بود.پس اینکه بعضى از جمله ابن شهر آشوب(ج 4، ص 210)و مجلسى به نقل از او
در بحار الانوار(ج 46، ص 216)، سالهاى امامت او را تا زمان خلافت ولید بن
یزید بن عبد الملک(مقتول 126)و یزید بن ولید بن عبد الملک(متوفى 126)و
برادرش ابراهیم بن ولید(مخلوع در 127)بسط دادهاند، اشتباه کردهاند(امین،
همانجا).مسعودى(ج 3، ص 232)ضمن آنکه وفات امام باقر علیهالسلام را به
دوران حکومت ولید بن یزید نسبت داده، گفته است که بعضى وفات ایشان را در
روزگار یزید بن عبد الملک دانستهاند.
بنابر آنچه از منابع معتبر به دست مىآید، دوران زندگى امام پنجم بیشتر در
شهر مدینه به نشر معارف دینى و ارشاد شیعیان و تربیت شاگردان گذشت.به روایت
کلینى(ج 1، ص 472-471 و به نقل از او مجلسى، 1403، ج 46، ص 320-306)، یک
بار در دوران هشام بن عبد الملک(حک: 125-105)آن حضرت و فرزندش امام صادق
علیهالسلام از مدینه به شام احضار شدند.این ماجرا بعد از مراسم حج، که
هشام و امام باقر علیهالسلام هر دو در آن حضور داشتند، روى داده و ظاهرا
قصد هشام از این کار ارعاب امام بوده است.بیهقى(ج 2، ص 236-232)به نقل از
کسایى و نقل او از هارون خلیفه عباسى، سفر دیگر آن حضرت را به شام به دعوت
عبد الملک مروان(حک: 86-65)گزارش کرده که البته پیش از دوران امامت او بوده
است.(درباره این دو سفر و آنچه میان امام و خلفاى اموى گذشت-دنباله
مقاله)ابن عساکر(ص 128-127)نیز دعوت عمر بن عبد العزیز(حک: 101-99)از ایشان
را به شام، به منظور رایزنى برخى از مسایل دانسته است.به گفته او، عمر بن
عبد العزیز به فقها علاقه فراوان داشت و آنان را نزد خود دعوت مىکرد که از
جمله ایشان امام باقر علیهالسلام بود.
فرزندان
ابن سعد(ج 5، ص 236-235)فرزندان حضرت باقر علیهالسلام را چهار پسر و دو
دختر نوشته است.مفید و طبرسى پنج پسر و دو دختر به این شرح نوشتهاند: ابو
عبد الله جعفر(امام صادق علیهالسلام)و عبد الله(ابن شهر آشوب، ج 4، ص 210،
به اشتباه او را عبد الله افطح خوانده است)که مادر این دو أم فروه دختر
قاسم بن محمد بن ابى بکر بود، ابراهیم و عبید الله که در کودکى درگذشتند و
مادرشان ام حکیم دختر اُسید(اسد و سید هم ثبت شده است)بن مغیرة الثقفى بود،
على و زینب و ام سلمه که مادرهایشان کنیز بودهاند.اربلى ضمن نقل کامل سخن
مفید، از ابن طلحه شافعى روایت کرده است که او فرزندان امام را سه پسر و
یک دختر دانسته است(ج 2، ص 331).علوى عمرى(ص 94)فرزندان امام را سه دختر و
شش پسر ذکر کرده، اما سومین دختر را نام نبرده و نام پسر ششم را، که با
ابراهیم و عبید الله از یک مادر بوده، زید نوشته است.نسل ایشان، همچنانکه
علوى عمرى(ص 94)نیز یادآورى کرده، فقط از فرزند برومندش امام صادق
علیهالسلام باقى ماند.
شمایل و سیره
امام باقر علیهالسلام میانه بالا و گندمگون و لاغرمیان بود.پوستى شاداب و
نرم و مویى مجعد داشت.صدایش نیکو بود و بر گونهاش خالى دیده مىشد(ابن شهر
آشوب، ج 4، ص 210)محمد بن منکدر ایشان را تنومند وصف کرده است(مفید، ج 2، ص
161)در منابع شیعى روایاتى نقل شده است که بر طبق آنها امام باقر
علیهالسلام از پوشیدن لباس خوب و پاکیزه و تهیه غذاهاى خوب در خانه دریغ
نداشت و خصوصا براى رعایت حال برخى از افراد خانه این کار را لازم
مىدید(کلینى، ج 6، ص 280، 446، 448)این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که
در روزگار ایشان برخى گرایشهاى ترک دنیا پیدا شده بود.و شاید به همین دلیل
است که این موضوع در منابع نقل شده است.امام با آنکه از مرتبت بلند اجتماعى
برخوردار بود و به گفته ذهبى(1409-1402، ج 4، ص 402)سرورى و دانش و رفتار
صحیح را یکجا جمع کرده بود، شخصا در گرماى حجاز در مزرعه کار مىکرد و
انگیزه این کار را اطاعت خدا و بىنیاز شدن خود و خانوادهاش از مردم
مىدانست(مفید، ج 2، ص 162)از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که
فرمود پدرم از سایر افراد خاندان خود درآمد کمترى داشت، ولى هزینه زندگى او
از همه بیشتر بود(مجلسى 1403، ج 46، ص 294)آمد و شد خویشانش او را دلگیر
نمىکرد و از آنان با خوراکهاى خوب پذیرایى مىکرد و جامههاى نیکو و مال
نقد مىبخشید(همان، ج 46، ص 291-290)این روش را با دیگران نیز به کار
مىگرفت و هرگز از بخشش به برادران و متقاضیان و کسانى که به امیدى نزد وى
آمده بودند، دریغ نمىکرد(همان، ج 46، ص 288)همچنین خدمتکاران خود را در
کارهاى دشوار، یارى مىکرد(همان، ج 46، ص 303)هر گاه مىخواست به سائلى کمک
مالى کند او را«یا سائل»نمىخواند، بلکه«یا عبد الله»(اى بنده
خدا)مىگفت(ابن قتیبه، ج 2، ص 208)
امام باقر علیهالسلام را از زاهدان بزرگ عالم اسلام خواندهاند.ابو نعیم
با عبارت«الحاضر الذاکر، الخاشع الصابر»از ایشان یاد کرده است(ج 3، ص
180)عطار کتاب تذکرة الاولیاء(ج 2، ص 339)خود را با یاد این امام خاتمه
داده و، به پیروى از هجویرى(ص 93-92)از آن حضرت به«برهان ارباب
مشاهدت»و«امام اولاد نبى»و«گزیده نسل على»تعبیر کرده است.علاوه بر زهد
عملى، بیانات آن حضرت در تفسیر الفاظى چون عبادت، محبت، غنا، تقوا، توکل و
دنیا راهگشاى کسانى بوده که دین را از وجهه معنوى و عرفانى
مىنگریستهاند.به گفته ابن حجر هیتمى(ص 201)امام باقر علیهالسلام در
ترسیم مقامات عارفان و بیان حقایق عرفانى سخنانى دارد که زبان از وصف آن
عاجز است.کلینى از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که فرمود پدرم
همواره ذکر خدا مىگفت و افراد خانواده خود را هم به این کار سفارش
مىکرد(کلینى، ج 2، ص 499، مجلسى 1403، ج 46، ص 297 به نقل از کلینى)در سفر
حج او را دیدند که غسل کرد و با پاى برهنه وارد منطقه حرم شد، چون به مسجد
الحرام رسید، به کعبه نگریست و با صداى بلند گریه کرد.آنگاه طواف کرد و
بعد از نماز سر به سجده نهاد، هنگامى که سر از زمین برداشت محل سجده از
بسیارى اشک مرطوب شده بود(اربلى، ج 2، ص 329، مجلسى 1403، ج 46، ص
300-299).در برابر مصائب تسلیم بود و همواره مىترسید که مبادا نعمتهاى خدا
را ناسپاسى کرده باشد.زمانى یکى از افراد خانواده او بیمار شد و سپس
درگذشت.امام که از بیمارى او ناراحت بود، بعد از مرگ وى هرگز اظهار جزع
نکرد و!629 فرمود: آنچه را دوست مىداریم از خدا مىخواهیم، اما وقتى آنچه
براى ما ناگوار است روى دهد، نسبت به آنچه خدا براى ما پسندیده است، مخالفت
نمىکنیم(ابن عساکر، ص 161، ابن قتیبه، ج 3، ص 57).
آن حضرت در برابر دوستان فروتنى مىکرد و بد زبانى افراد را نادیده
مىانگاشت(ابن شهر آشوب، ج 4، ص 207).ذهبى(1409-1402، ج 4، ص 403)نقل کرده
است که امام باقر علیهالسلام در شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز مىگزارد،
و از امام صادق علیهالسلام روایت شده است که پدرش را بنابر وصیت خود او،
در جامهاى که هنگام نماز بر تن مىکرد به خاک سپردند(ابن سعد، ج 5، ص
238-237، مجلسى 1403، ج 46، ص 220 به نقل از الکافى).
مقام علمى:
همه مؤلفان در ادیان شیعه و سنى سبب ملقب شدن آن حضرت را به «باقر»دانش
فراوان او دانستهاند، و غالبا این نامگذارى را از پیامبر اکرم
صلىاللهعلیهوآلهوسلم مىدانند که جابر بن عبد الله انصارى از آن حضرت
نقل کرده است.ابن قتیبه(ج 1، ص 212)به مناسبت نقل دیدار زید بن على بن حسین
با هشام بن عبد الملک و اعتراض او به هشام به سبب تعبیر توهین آمیز وى
نسبت به امام باقر علیهالسلام، از زید نقل مىکند که لقب باقر را پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهوسلم بر محمد بن على نهاد.سپس زید از جابر بن عبد الله
نقل کرده که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از عمر طولانى جابر تا نایل
شدن به دیدار فرزندشان«باقر»خبر داده و از او خواسته بود که چون آن فرزند
را دید سلام پیامبر را به او برساند.در این روایت از زبان پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهوسلم وجه این نامگذارى نقل شده است: یبقر العلم
بقرا(علم را به کمال و تمام مىشکافد).ابن بابویه(ج 1، ص 233)نیز همین
روایت جابر را با اندکى تفاوت با سند از جابر بن یزید جعفى آورده که جابر
بن یزید این توضیح را افزوده بوده است: لأنه بقر العلم، أى شقه شقا(زیرا او
علم را شکافت).شیخ مفید نیز این روایت را آورده است.
ابن عماد(ج 1، ص 149)آن حضرت را از فقهاى مدینه برشمرده که به سبب دانش
فراوان و شناختن ریشه و درون آن، او را باقر خواندهاند.ابن خلکان(ج 3، ص
314)، صفدى(ج 4، ص 102)و ذهبى(1409-1402، ج 4، ص 402)نیز همین توضیح را
آوردهاند.ابن منظور نیز ذیل ماده«بقر»گفته است که به محمد بن على بن حسین،
رضوان الله علیهم، از آنرو باقر گفته مىشد که علم را مىشکافت و ریشه آن
را شناخته بود و فروع آن را استنباط مىکرد و در دانش«تبقر»مىنمود.سپس
مىگوید: «تبقر»به معناى توسعه در دانش و مال آمده است.مرتضى زبیدى نیز ذیل
ماده«بقر»روایت جابر را از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم درباره آن حضرت
نقل کرده است.
زمان امام باقر علیهالسلام، یعنى دهههاى آخر قرن اول و دهههاى اول و دوم
قرن دوم هجرى، زمان ظهور فقهاى بزرگ مخصوصا در مدینه بود.در این دوران،
مسلمانان که از فتوحات خارجى و جنگهاى داخلى تا حدودى فراغت یافته بودند(و
فقط خوارج و برخى شورشیان، خراسان و مناطقى دیگر را در ناآرامى نگاه داشته
بودند-خوارج )از اطراف و اکناف سرزمینهاى اسلامى براى فرا گرفتن احکام الهى
و فقه اسلامى به مدینه، که شهر حضرت رسول صلىاللهعلیهوآلهوسلم و اصحاب
و تابعان ایشان بود، روى مىنهادند.فقها و محدثان بزرگى از جمله سعید بن
مسیب(متوفى 94)، عروة بن زبیر(متوفى 94)، خارجة بن زید بن ثابت(متوفى 99)،
ربیعة الرأى(متوفى 136)، سفیان بن عیینه و محمد بن شهاب زهرى(متوفى 124)در
این شهر جمع بودند.بخصوص که منع کتابت حدیث در زمان عمر بن عبد العزیز لغو
شده بود(عسکرى، ج 2، ص 44).
در این دوران شکوفایى فقه و حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر
علیهالسلام و نیز فرزند او امام صادق علیهالسلام، بر همگان آشکار شد و
اصول و مبانى کلام و فقه و سایر معارف دینى شیعه، که این دو امام بیش از
همه مبین آن بودند، تدوین و توسط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده
شد.بسیارى از مجتهدان و مؤسسان مذاهب فقهى دیگر از این دو امام فیض
بردهاند و به همین جهت، رایج شدن لقب«باقر»براى امام پنجم، که لقبى کاملا
علمى است، بسیار پر معنى است.نسایى از محدثان بزرگ اهل سنت آن حضرت را
از«فقهاى بزرگ تابعین»در مدینه شمرده است(ذهبى، ج 4، 1409-1402، ص 403)و به
گفته او، همه حافظان حدیث در استناد و احتجاج به قول آن حضرت اتفاق
دارند.ذهبى(همان، ج 4، ص 402)او را جامع مقام علم و عمل و بزرگى و شایسته
مقام خلافت دانسته است.شیخ مفید(ج 2، ص 157)درباره جایگاه علمى آن حضرت
مىنویسد که بازماندگان صحابه و بزرگان تابعان و رؤساى فقهاى مسلمانان از
آن حضرت در مسایل دینى روایت کردهاند.به نوشته او، امام اخبار پیشینیان و
پیامبران را روایت مىکرد.مردم از او در باب مغازى و سیرت و سنت رسول
صلىاللهعلیهوآلهوسلم حدیث مىآموختند و در مناسک حج، که از پیامبر نقل
مىکرد، بر او اعتماد داشتند و از ایشان تفسیر قرآن بر مىنوشتند.از عبد
الله بن عطاء مکى نقل شده است که دانشمندان را در هیچ مجلسى کوچکتر از آن
ندیدهام که در محضر ابو جعفر دیدهام، حکم بن عتیبه(از فقهاى بزرگ کوفه،
متوفى 115-ذهبى، 1409-1402، ج 5، ص 213-208)را در پیشگاه او به سان شاگردى
نزد استاد دیدم(ابو نعیم، ج 3، ص 186، ابن عساکر، ص 142، مفید، ج 2، ص
106).سبط ابن جوزى(ص 302)این مطلب را به عطا نسبت داده که ظاهرا!630 خطا در
نقل یا در کتابت است.سید محسن امین(ج 1، ص 651)نیز این اختلاف را یادآورى
کرده است.
ابو نعیم، ذهبى و ابن شهر آشوب شمارى از محدثان و فقها را به عنوان راویان
امام باقر علیهالسلام نام بردهاند، که از آن جملهاند: اوزاعى (متوفى
151)، أعمش (متوفى 144)، ابن جریج(متوفى حدود 150)، عطاء بن ابى رباح(متوفى
114 یا 115)، حجاج بن أرطاة، ربیعة الرأى، عمرو بن دینار(متوفى 126)، محمد
بن شهاب زهرى ، جابر بن عبد الله انصارى(متوفى 78)، ابو اسحاق سبیعى
(متوفى 127)، عبد الرحمن بن کیسان الاعرج، ابو بکر لیث بن سلیم کوفى(متوفى
138 یا 143)و ابو حنیفه نعمان بن ثابت(متوفى 150).بنابر این، عبارت ابن
سعد(ج 5، ص 238)که ضمن اذعان به مقام علمى امام باقر علیهالسلام(و کان ثقة
کثیر العلم)، گفته است: راویان آن حضرت کسانى نیستند که مقبولیت داشته
باشند(لیس یروى عنه من یحتج به)، قابل تأمل و شگفت انگیز است.
در کتابهاى رجالى شیعه نامهاى راویان امام باقر علیهالسلام ثبت شده و از
جمله شیخ طوسى(1380، ص 142-102)آنها را بر اساس حروف تهجى ذکر کرده که بالغ
بر 466 تن مىشود.البته با تتبع در اسانید روایات، ممکن است بر شمارى بیش
از این دست یافت، همچنانکه احتمال دارد برخى از این نامها به اصحاب امام
جواد علیهالسلام برمىگردد.برخى از راویان آن حضرت، مانند جابر بن یزید
جعفى، عبد الله بن عطاء مکى و ابان بن تغلب از نظر محدثان اهل سنت نیز
محترم بودهاند.در این میان، یاران و پروردگان خاص مکتب امام باقر
علیهالسلام که ناشر و مبین آراء و اقوال آن حضرت بودهاند، جایگاه ویژهاى
دارند.از معروفترین آنان علاوه بر جابر بن یزید و ابان بن تغلب، مىتوان
از کسانى چون ابو حمزه ثمالى، حمران بن اعین، محمد بن مسلم ثقفى، زرارة بن
اعین، معروف بن خربوذ، برید العجلى، ابو بصیر اسدى و فضیل بن یسار نیز نام
برد.به ابو حمزة ثمالى کتابهایى در حدیث و تفسیر نسبت داده شده و گروهى از
بزرگان اهل سنت از او اخذ حدیث کردهاند.جابر بن یزید که به گفته خود فقط
70000 حدیث از امام باقر علیهالسلام فرا گرفته بود(مجلسى، 1403، ج 46، ص
340)از آن حضرت غالبا با عنوان«وصى الاوصیاء و وارث علم الانبیاء»یاد
مىکرد(اربلى، ج 2، ص 337، به نقل از مفید).همچنین از محمد بن مسلم روایت
شده که از امام باقر علیهالسلام درباره 30000 مطلب سؤال کردم(کشى، ص 163 و
167، مجلسى، 1403، ج 46، ص 328).در میان عالمان شیعه شش نفر اخیر از
داناترین دست پروردگان امام باقر علیهالسلام و فرزندش، حضرت صادق
علیهالسلام شناخته شدهاند و زراره برترین آنهاست(کشى، ص 238).از آنها و
دوازده تن دیگر اصطلاحا به عنوان اصحاب اجماع یاد مىشود.
مطالب منقول از امام باقر علیهالسلام در صحاح و سنن اهل سنت اندک
است(ذهبى، 1409-1402، ج 4، ص 402)، مثلا بخارى فقط سه حدیث در باب غسل را
از آن حضرت نقل کرده که از جابر بن عبد الله روایت کرده بودهاند(بخارى، ج
1، ص 68 و 69).اما در متون حدیثى و فقهى شیعه، اعم از امامیه و
اسماعیلیه(مثلا دعائم الاسلام قاضى نعمان).بالاترین رقم حدیث به این امام و
فرزندش اختصاص دارد.علت اصلى کم بودن احادیث امام باقر علیهالسلام، و به
طور کلى امامان شیعه در کتابهاى اهل سنت، چند چیز است.از جمله بیشتر راویان
این احادیث، شیعیان، و به تعبیر اهل سنت رافضیان، بودهاند، و حال آنکه به
نقل روایت از قول رافضه، اعتراض و آن را منع کردهاند(ابن حجر عسقلانى، ج
1، ص 12-10).دیگر اینکه امام باقر علیهالسلام بسیارى از مطالب دینى و
احکام فقهى را بىآنکه به صورت حدیث به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
نسبت دهد، بیان مىکرده است، و این از نظر شیعیان کاملا پذیرفته است.زیرا
امام باقر علیهالسلام را امام معصوم و جانشین پیامبر مىدانند که دانش او
به واسطه پدرانش به پیامبر مىرسیده است.حتى بنابر یک روایت(مفید، ج 2، ص
167، مجلسى، 1403، ج 46، ص 288)آن حضرت گفته است که من همه آنچه را که
مىگویم به واسطه پدرانم از حضرت پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم
روایت مىکنم که ایشان آن را از فرشته وحى و او آن را از خدا دریافت کرده
است.اما نویسندگان کتب حدیث اهل سنت فقط منقولات از پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهوسلم صحابه را نقل مىکردهاند و بالتبع منقولاتشان از
امامان شیعه بسیار اندک بوده است.
گفتنى است که تعداد زیادى روایت نیز از امام باقر علیهالسلام نقل شده که
ایشان به واسطه پدرانش از پیامبر نقل کرده است.روایات منقول از امام باقر
علیهالسلام در کتب اهل سنت غالبا از این دست است.مثلا احمد بن حنبل در،
قسمت راجع به على بن ابیطالب(ج 1، ص 160-75)، هفت حدیث نقل کرده که امام
پنج تاى آنها را از پدران خود و دو تا را از محمد بن حنفیه روایت مىکند(ج
1، ص 80-77، 90، 101 و 103).همچنین حاکم نیشابورى از ایشان ده حدیث نقل
کرده که هفت مورد آن را به واسطه پدران خود روایت کرده است(ج 2، ص 22، 428،
588، ج 3، ص 144، 163، 173، 516، 568، ج 4، ص 22، 345).البته در برخى از
کتابهاى اهل سنت نام کسانى چون ابن عباس، ابو سعید خدرى، سعید بن مسیب و
جابر بن عبد الله انصارى(از جمله-ابو نعیم، ج 3، ص 188)به عنوان مشایخ
حدیثى امام باقر علیهالسلام ذکر شده و نشان مىدهد که امام از آنها نقل
حدیث کرده است، اما محققان امامیه بر اساس این اعتقاد که امامان شیعه علوم
خود را فقط از طریق منابع وحیانى کسب مىکردهاند، توضیح دادهاند که نقل
امام از این افراد، بر فرض صحت، بنابر مصالحى بوده است(امین، ج 1، ص 656).
بنابر بررسى ذهبى(1392، ج 3، ص 80-79)در صحاح سته، امام باقر علیهالسلام
بجز پدرش امام سجاد علیهالسلام فقط از عبد الله بن عمر و جابر انصارى
روایت کرده است. با اینهمه به کم نقل شدن احادیث روایت شده از امام باقر
علیهالسلام و دیگر امامان اهل بیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم در کتب
صحاح و سنن اهل سنت، انتقاد شده است.
آنچه از امام باقر علیهالسلام روایت شده در همه زمینههاى علوم اسلامى
است، اعم از تفسیر و علوم قرآنى، فقه، کلام، اخلاق، تاریخ، سیره و مسائل
نظام آفرینش که گاهى برخى از شاگردان آن حضرت آنها را به صورت کتاب مستقلى
تدوین کردهاند.
ابن ندیم(ص 36)کتابى را در تفسیر به امام باقر علیهالسلام نسبت مىدهد که
ابو الجارود از او و ابو بصیر اسدى از ابو الجارود روایت کرده است. این
تفسیر در کتب رجال و حدیث بیشتر به تفسیر ابو الجارود مشهور است، ولى
چنانکه نجاشى(ص 170)نیز تصریح کرده، از امام باقر علیهالسلام روایت شده
است. آقا بزرگ تهرانى(ج 4، ص 251، 303)احتمال داده که این تفسیر، املاء
امام بر ابو الجارود بوده است. اعتماد بزرگانى از محدثان و دانشمندان نیز
شاهدى بر صحت منقولات آن است. یکى از شاگردان على بن ابراهیم قمى روایات
این تفسیر را در تفسیر على بن ابراهیم درج کرده و البته، به استنباط آقا
بزرگ تهرانى(ج 4، ص 306-303)این شخص، که انگیزه اصلى او افزودن منقولات از
امام باقر علیهالسلام به تفسیر على بن ابراهیم بوده است، به گونهاى عمل
مىکرده که بین روایات دو تفسیر تفکیک شود و خوانندگان به خطا نیفتند.
روش و هدفهاى علمى
پیدایش مذاهب کلامى چون مرجئه و معتزله و خوارج، و آشنایى مسلمانان با آراء
ادیان دیگر، و حضور پراکنده پیروان سایر ادیان در میان مسلمانان، و ظهور
اختلافات فقهى بر اثر عدم دسترسى فقهاى متأخر به سنت نبوى به سبب ممنوعیت
طولانى روایت و کتابت حدیث(عسکرى، ج 2، ص 58-44)و انحرافات عملى و فکرى
سران سرزمین اسلامى از تعالیم پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و توجیه
حکومت امویان، از طریق ارائه ناقص و تحریف شده تعالیم اسلام، از مهمترین
وقایع دوران امام باقر علیهالسلام بود. گذشته از این، آن دسته از صحابه و
تابعان که به پیروى از امام على علیهالسلام و جانشینان او معتقد بودند، به
دست حاکمان اموى کشته شده یا بدون امکان انتقال دانستههاى خود به نسل بعد
در گذشته بودند. این خلأ از یک سو راه هر نوع اقدام را براى امام باقر
علیهالسلام دشوار ساخته و از سوى دیگر راه را براى جاعلان حدیث و غالیان
هموار کرده بود. مراقبتهاى پنهانى مأموران حکومت اموى از آل على و امام
باقر علیهمالسلام، به فرد شاخص این خاندان، تهدیدى جدى براى تلاشهاى آن
حضرت به شمار مىرفت.
در این شرایط، امام به عنوان عالمى که دانش خود را از طریق پدرانش از
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دریافته، حلقههاى درسى بزرگى را در مدینه
تشکیل داد. او در این کار چهار هدف عمده را پى گرفت:
1)عرضه دیدگاههاى اسلامى در همه زمینهها، بخصوص درباره پرسشهایى که
دانشمندان سایر ادیان مطرح مىکردند. این مطالب هم سبب استوارى ایمان
پیروان دین مىشد و هم غیر مسلمانان را به برترى اسلام معترف مىکرد. بنا
بر نقل مفید(ج 2، ص 163)امام باقر علیهالسلام با هر یک از پیروان عقاید
گوناگون(اهل الآراء)که بر او وارد مىشد، مناظره مىکرد و مردم مطالب
بسیارى را در علم کلام از او فرا گرفتند.
اشاره به«اهل آراء»در کلام مفید حایز اهمیت است. در روزگار امام باقر
علیهالسلام گرایشها و مذاهب مختلف کلامى پدید آمد و نیز پیروان ادیان دیگر
در سرزمینهاى اسلامى زندگى مىکردند و میان ایشان و مسلمانان برخوردهاى
فکرى روى مىداد. بدین طریق، پرسشها و بحثهاى کلامى مطرح مىشد و حضرت باقر
علیهالسلام، گذشته از مقام امامت و زعامت شیعیان، به عنوان یکى از
دانشمندان بزرگ زمان خود، که همه دانشمندان اسلامى به برترى علمى او معترف
بودند، به پرسشها پاسخ مىگفت و در بحثها شرکت مىجست. به همین دلیل، موضوع
بسیارى از احتجاجات آن حضرت و نیز احادیثى که از ایشان روایت شده، مسائل
کلامى است و آنچه امام در این باره فرموده، هم اساس اعتقادات شیعه را تشکیل
مىدهد و هم در دیدگاههاى کلامى مسلمانان اثر جدى داشته است.
2)روشنگرى نسبت به اشتباهات و انحرافات فقهى، کلامى، تفسیرى، تاریخى و
اخلاقى که یا وابستگان حکومت اموى آن را پدید آورده بودند و یا از عدم
اتصال به سنت نبوى ناشى مىشد. بنابراین، بیشتر مطالب امام علیهالسلام به
ابوابى از علوم اسلامى اختصاص یافته که در جامعه اسلامى به صورت نادرست
عرضه و به کار بسته مىشده است. بر همین اساس، گفته شده که شمار زیادى از
روایات منقول از امام باقر علیهالسلام، و نیز سایر امامان شیعه، در حکم
تعلیقه یا نقد فقه و کلام و سایر علوم اسلامى متداول در روزگار آنان بوده
است، به طورى که در موارد زیادى فهم درست بیانات این امامان بدون آگاهى از
نظریات سایر مذاهب اسلامى تا حدى دشوار است(فاضل لنکرانى، ص 14).
3)گشایش ابوابى از معرفت دینى که حاکمان آن روز جامعه اسلامى از طرح آنها
جلوگیرى کرده بودند و آگاهى مردم از آنها سلطه نظام حاکم سیاسى را متزلزل
مىکرد. کلینى(ج 2، ص 416-415)در حدیثى از امام صادق علیهالسلام نقل
مىکند که امویان مردم را در آموزش مباحث ایمان آزاد گذاشتند، اما فراگیرى
آنچه را به شرک برمىگشت منع کردند، تا اگر مردم را به کارهاى شرک آمیز
وادارند[ناروایى]آن را درنیابند. به نظر مىرسد که وجود همین تعالیم،
علاوه بر بیانات صریحى که رویارویى با حکام و وابستگان آنها را توصیه
مىکرده، یکى از مهمترین عوامل مقاومت روانى پیروان این مذهب در برابر
جریانات سیاسى حاکم بر جوامع اسلامى بوده باشد.
4)گزینش و پرورش گروهى از دانشمندان اسلامى بر مبناى دیدگاههاى امام باقر
علیهالسلام، و گسیل کردن آنان به شهرهاى بزرگ اسلامى به منظور ارائه درست
نظریات آن حضرت، و در نتیجه خنثى کردن تبلیغات دراز مدت امویان در معرفى
اهل بیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، و نیز نفى گرایشهاى غلو آمیز
برخى از پیروان اهل بیت، برخورد صریح و قاطع با غالیان و اظهار بیزارى از
سران آنان، از جمله مغیرة بن سعید و بیان بن سمعان(هر دو مقتول در 119)جزو
اقدامات مهم ایشان به شمار مىرود.(کشى، ص 228-223)
آن حضرت براى دستیابى به این هدفها و نیز اجراى مقاصد دیگرى که بر خود فرض
مىدید، گذشته از بر پایى حلقههاى متعدد درس عمومى و خصوصى، به مناظره با
دانشمندان برجسته شهرهاى اسلامى و پیشوایان فکرى فرق مهم آن روزگار و
عالمان سایر ادیان و برخى مدعیان راهبرى معنوى مردم عنایت خاصى داشت.
همچنین از مراسم حج براى گفتگو با مسلمانان مناطق مختلف اسلامى بهره فراوان
مىبرد. مجلسى(1403، ج 46، ص 286-233، 359-347)، احمد بن على طبرسى(ج 2، ص
331-321)و امین(ج 1، ص 653-652)شمارى از مناظرات آن حضرت را گرد
آوردهاند.
در میان مناظرات امام باقر علیهالسلام از مناظره با پیشواى مسیحیان شام،
قتادة بن دعامه(فقیه بزرگ بصره)، بزرگان کیسانیه، عمر بن ذر قاضى، نافع
مولى ابن عمر و مهمترین راوى سخنان وى(کلینى، ج 8، ص 120، ذهبى 1409-1402، ج
5، ص 95)، طاوس الیمانى و محمد بن منکدر از زهاد و تارکین دنیا، ابو حنیفه
یکى از ائمه اهل سنت و عبد الله بن نافع ازرق از مدافعان تفکر خوارج
مىتوان نام برد. اما مناظرهاى که مفید(ج 2، ص 165-164)به آن حضرت نسبت
داده، قابل تأمل است. این مناظره ظاهرا با نافع بن ازرق، رهبر فرقه ازارقه
از خوارج، صورت گرفته و درباره مسئله حکمیت و جنگ صفین است و نافع در برابر
اعتراض امام به روش خوارج در برخورد با امام على علیهالسلام و مباح
دانستن خون آن حضرت، پاسخى نمىیابد. مشکل این روایت که مفید آن را بدون
ذکر سند نقل کرده آن است که نافع در سال 65 در واقعه دولاب(در نزدیکى
اهواز)به قتل رسیده است(ابن اثیر، ج 4، ص 194). امام باقر علیهالسلام به
هنگام گفتگو با او باید کمتر از هشت سال داشته باشد و این بعید مىنماید،
زیرا اگر چنین بود، قطعا باید در شمار معجزات امام نیز از آن یاد مىشد و
حال آنکه منابع مختلف در این باره سخنى نگفتهاند.
از سوى دیگر، کلینى(ج 8، ص 120)با ذکر سند، مناظرهاى را بین امام و نافع
مولى ابن عمر نقل مىکند که بخش انتهایى آن درباره خوارج و مسئله حکمیت
است. این نافع که ایرانى تبار است و از فقهاى بزرگ مدینه به شمار مىرود،
بنابر قول اصح در 117 در گذشته(ذهبى، 1409-1402، ج 5، ص 101)و به گفته
مجلسى(کلینى، ج 8، ص 120، حاشیه)به خوارج متمایل بوده و با امام على
علیهالسلام دشمنى مىنموده است. على بن ابراهیم قمى که همین مناظره را با
همین سند در تفسیر خود(بنابر نقل مجلسى، 1403، ج 10، ص 161)نقل کرده قسمت
اخیر آن را درباره خوارج، نیاورده است و از نافع مذکور به صورت نافع بن
ازرق یاد مىکند.
همچنین کلینى، (ج 1، ص 88)در حدیثى دیگر با سند مشابه از شخصى به نام نافع
بن ازرق نام برده است که از امام باقر علیهالسلام در بحث خداشناسى سؤال
کرده است. این شخص نزد محققان علم رجال شناخته نیست، ولى مامقانى و شوشترى
احتمال دادهاند که او همان نافع مولى ابن عمر باشد(تسترى، ج 9، ص
184-183)، چنانکه از تعبیر على بن ابراهیم نیز چنین بر مىآید، در هر صورت،
مناظره آن حضرت با نافع مولى ابن عمر، به اشاره هشام بن عبد الملک، انجام
گرفته است که هیچ نسبتى با رهبر ازارقه ندارد.
و نیز مناظره امام باقر علیهالسلام با عبد الله بن نافع به سند دیگرى نقل
شده و اتحاد آن با این مناظره بسیار بعید است، بخصوص که مناظره نخست در
مسجد الحرام و مناظره دوم در مدینه روى داده است.
مواضع و اقدامات سیاسى
امام باقر علیهالسلام که بارزترین شخصیت اهل بیت و از نظر شیعیان امام
پنجم بود، طبعا از نظر سیاسى بسیارى از مردم و مخالفان حکومت اموى به او
روى آوردند و به همین جهت از سوى حکومت بشدت مراقبت مىشد. البته به سبب
وضع خاصى که بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام پدید آمد، امام باقر
علیهالسلام بیشتر روش تقیه را پیش مىگرفت و بیشتر به تبیین مبانى نظرى
خود در قالب درس مىپرداخت. از این رو و از آنجا که همه فعالیتها و جزئیات
زندگى آن حضرت در منابع تاریخى، ثبت نشده است، نمىتوان اقدامات سیاسى
چندانى از ایشان سراغ گرفت، با این حال چند خبر موجود نشان مىدهد که امام
باقر علیهالسلام در مسایل سیاسى بر اساس ملاکها و مبانى خود موضعگیرى
داشته و در برخورد با مسائل اجتماعى و سیاسى، به ارشاد پیروان و گاهى سران
حکومت مىپرداخته است. مثلا در منابع(کلینى، ج 8، ص 120، ذهبى، 1409-1402، ج
4، ص 405، مفید، ج 2، ص 164-163)آمده است که هشام بن عبد الملک در موسم حج
در مسجد الحرام امام باقر علیهالسلام را دید که در حال طواف است و مردم
بر گردش حلقه زده از او سؤال مىکنند. این توجه و علاقه مردم نظر او را جلب
کرد، از اطرافیان نام وى را پرسید و چون گفتند که او محمد بن على است،
شگفت زده، گفت: «همان که مردم عراق فریفته اویند»یا«امام مردم عراق!». در
روایتى دیگر(کلینى، ج 1، ص 471)آمده است که هشام(گویا بعد از همین موسم
حج)امام باقر علیهالسلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیهالسلام به شام
فرا خواند. امام هنگام ورود به مجلس او بر همه اهل مجلس یکجا سلام کرد، بر
خلاف رسم متعارف، خلیفه اموى را امیر المؤمنین نخواند و بدون کسب اجازه
نشست. هشام خشمگینانه زبان به ملامت گشود که چرا شما مردم را به امامت خود
فرا مىخوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر قرار قبلى همین شیوه را به کار
گرفتند. آنگاه امام صریحا از جایگاه اهل بیت پیامبر در دین و اینکه آنان
عهدهدار هدایت مردمند، سخن گفت، همچنین به گذرا بودن حکومت امویان اشاره
کرد. هشام ابتدا او را به زندان افکند، ولى بعد، ناگزیر به آزاد کردن و
برگرداندن آنان به مدینه شد.
از این دو گزارش برمىآید که حرکت امام باقر علیهالسلام در دعوت به سوى
امامت اهل بیت و معرفى مقام و نقش آنان در دین و نیز نفى حقانیت خلافت اموى
که هشام از آن به ایجاد اختلاف در میان امت تعبیر کرده است حرکتى گسترده و
غیر قابل انکار بوده و لااقل در بخشى از سرزمین اسلامى تأثیر جدى گذاشته
بوده است.
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطرح کردن مرجعیت علمى اهل بیت
پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم-که امام باقر علیهالسلام شخصیت برجسته
ایشان در آن دوره بود-در حقیقت، به معناى تبیین جایگاه سیاسى آنان نیز بوده
است و خلیفه اموى، یا امام باقر علیهالسلام و یا دیگران، این دو را از
یکدیگر جدا نمىدانستهاند.
در گزارش دیگرى که ابن ابى الحدید(ج 11، ص 44-43)نقل کرده است، امام به
افشاگرى کارهاى امویان از ابتدا تا روزگار خود پرداخته و شیوههاى حکام
اموى را در باز داشتن مردم از گرایش به اهل بیت، ساختن احادیث دروغین، آزار
رساندن به شیعیان، تخریب شخصیت امامان اهل بیت و به شهادت رساندن آنها
آشکار کرده است.
امام در این گفتار از تاریخ سراسر رنج و ناملایم بعد از رحلت پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهوسلم سخن گفته، به دوره امامت حضرت على علیهالسلام و
ضدیتهاى معاویه با آن حضرت، دوران امام حسن علیهالسلام و خیانت مردم به او
که به صلح با معاویه منجر شد، دعوت مردم کوفه از امام حسین علیهالسلام و
پیمان شکنى آنها اشاره، و از راویان دروغپردازى که با دریافت مال به سود
امویان حدیث سازى کردند، و نیز آزارهاى گوناگونى که به دست حکام اموى بر
پیروانشان رفته، شکوه کرده است. انتقاد صریح امام از خلیفه اموى در برخى
موارد و در حضور طرفداران او(از جمله-زمخشرى، ج 3، ص 514)، نهى برخى شیعیان
از قبول مناصب رسمى از آن رو که ممکن است در اقدامات نابجاى حاکمان ظالم
شریک شوند(کشى، ص 204)و تکریم او از برادرش زید(همان، ص 232-231)نیز از
جمله گزارشهایى است که در دست است. با اینهمه آن حضرت از هر گونه اقدام
سیاسى عمومى پرهیز مىکرد و به پیروان نزدیک خود مىگفت که اعتماد کافى به
مردم عراق ندارد. هنگامى که برید عجلى از بسیارىِ شیعیان در عراق و آمادگى
آنها براى فرمانبردارى از امام سخن گفت، آن حضرت ضمن تأیید کثرت شیعیان عدم
اعتماد خود را به آنها بیان و تصریح کرد که هنوز شرط لازم براى فداکارى در
راه حق را احراز نکردهاند.(حر عاملى، 1403، ج 3، ص 425)
علاوه بر این، امام هر جا که مصلحت امت ایجاب مىکرد از راهنمایى حاکمان
اموى نیز دریغ نداشت، توصیه او به عبد الملک مروان براى ضرب سکه به جاى
استفاده از سکههاى رومى، در پاسخ به تهدید امپراطور روم، در برخى منابع
نقل شده است. نکته جالب توجه در این ماجرا آن است که عبد الملک نه از روى
رغبت بلکه از روى ناچارى حضرت باقر علیهالسلام را با احترام به شام آورد و
آن حضرت نیز با تأکید بر حقانیت اسلام او را راهنمایى کرد.(بیهقى، ج 2، ص
236-232، دمیرى، ج 1، ص 92-90 به نقل از بیهقى)
امامت امام باقر علیهالسلام
از منابع راجع به فرق اسلام و فرق شیعى مانند کتابهاى على بن اسماعیل
اشعرى(ج 1، ص 97-88)، سعد بن عبد الله اشعرى(ص 76-74)و نوبختى(ص 94-91)و
نیز متون حدیث و آثار کلامى امامیه برمىآید که در میان شیعیان نسبت به
امامت حضرت باقر علیهالسلام اختلاف اساسى وجود نداشته است و فقط گروهى
اندک بعدها از امامت او برگشته و به بتریه پیوسته بودند.(کشى، ص 238-237)
این امر اساسا از دیدگاه شیعه به مسئله امامت ناشى مىشود که آن را همانند
نبوت منصبى الهى مىدانند و در اثبات آن به نص جلى، تصریح بر عصمت و صدور
معجزه و کرامت استناد مىکنند. بنا بر این، اکثریت مسلمانان آن روز که براى
اثبات جانشینى پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم و زعامت مسلمانان به
ملاکهایى دیگر چون شورا، انتخاب اهل حل و عقد و اجماع مردم مدینه معتقد
بودند، هیچ گاه امامت امام باقر علیهالسلام را مگر در مقام بیان
شایستگیهاى آن حضرت، مطرح نمىکردهاند. در میان شیعیان نیز بعد از شهادت
امام حسین علیهالسلام گروهى به نام کیسانیه محمد بن حنفیه را امام خواندند
و سپس مدعى زنده بودن و غیبت او شدند. (نوبختى، ص 60-47، على بن اسماعیل
اشعرى، ج 1، ص 96-90، سعد بن عبد الله اشعرى، ص 44-25). سرحوبیه نیز گروهى
دیگر بودند که امامت را در فرزندان امام حسن یا امام حسین علیهماالسلام
بدون تعیین و معرفى، مستمر دانستند. اینها چندان نپاییدند و در قیام زید به
او پیوستند(نوبختى، ص 88-85، سعد بن عبد الله اشعرى، ص 72-71). در این
میان بیشترین افراد شیعه معتقد به امامت حضرت على بن الحسین علیهالسلام
شدند و بعد از وفات او به فرزندش امام باقر علیهالسلام گرویدند.
اما زیدیه که خود را پیرو زید بن على بن الحسین مىدانند، گذشته از اینکه
در دو دوره متأخر از زمان امام باقر علیهالسلام و زید شکل گرفتهاند(زید
هرگز داعیه امامت نداشته است-مفید، ج 2، ص 172، تسترى، ج 4، ص
276-259)اساسا با دیدگاههاى شیعه توافق ندارند. آنها به نص بر امامت و
تصریح بر عصمت معتقد نیستند و زید را از آنرو که«قیام به سیف»کرد، امام
مىدانند. به این ترتیب، با ملاکهاى شیعى براى امام، فرد دیگرى جز ابو جعفر
محمد بن على بن الحسین به جانشینى امام چهارم معرفى نشده و هیچیک از
برادران او ادعاى امامت نداشته است. این اختلاف نسبت به برخى از امامان پیش
آمده است(براى توضیح بیشتر-امامت ، زیدیه ، کیسانیه ).
البته از برخى احادیث مىتوان دریافت که شمارى از فرزندان امام مجتبى
علیهالسلام(ولد الحسن)مدعى امامت و سرپرستى اهل بیت بوده و از قبول امامت
حضرت باقر علیهالسلام با آنکه به مقام او اقرار داشتهاند، تن
مىزدهاند.(کلینى، ج 1، ص 306-305، مجلسى، 1363 ش، ج 3، ص 324)
براى اثبات امامت حضرت باقر علیهالسلام، به چندین حدیث معتبر از پیامبر
صلىاللهعلیهوآلهوسلم و امامهاى پیشین، خصوصا امام سجاد علیهالسلام،
استناد شده و حتى برخى از متکلمان آنها را متواتر خواندهاند.(طوسى، 1394، ج
4، ص 194) در این احادیث هم به عصمت آن حضرت و هم به امامت او تصریح شده
است.(کلینى، ج 1، ص 306-305، بیاضى، ج 2، ص 162-161، مجلسى، 1403، ج 46، ص
233-229، حر عاملى، 1357 ش، ج 5، ص 265-261)
برخى(علم الهدى، ص 503، طوسى، 1394، ج 4، ص 193)با توجه به این احادیث، ضمن
یادآورى دیدگاه زیدیه درباره امامت و تفاوت آن با نظرگاه شیعى، امامت زید
بن على را که نصى بر عصمت او وجود ندارد، نفى کردهاند.
گذشته از نص بر عصمت و امامت، در کتابهاى کلامى به دانش فراوان امام باقر
علیهالسلام - که هرگز مورد رد و انکار نشد- استناد شده و بروز معجزات و
کرامات شاهدى دیگر بر این امر خوانده شده است.(کلینى، ج 1، ص 472-469، کشى،
ص 348، 360-356، بیاضى، ج 2، ص 185-182، مجلسى، 1403، ج 46، ص 286-233،
320-306، حر عاملى، 1357 ش، ج 5، ص 322-269)
آنچه اربلى(ج 2، ص 350-349)به نقل از حمیرى از ابو بصیر در شمار معجزات
امام باقر علیهالسلام روایت کرده و مجلسى نیز(1403، ج 46، ص 269)به پیروى
از او همین کار را انجام داده، متضمن چند اشتباه تاریخى است و به ظن قوى،
راجع به امام صادق علیهالسلام مىشود.
بعد از وفات امام باقر علیهالسلام جز اکثریت پیروان او که امامت حضرت صادق
علیهالسلام را پذیرفتند، گروهى به امامت محمد بن عبد الله بن حسن معروف
به نفس زکیه(مقتول در 145)معتقد شدند. اینان مرگ یا قتل او را انکار کرده
مدعى بودند که وى از دیدهها پنهان شده و همان مهدى است که خروج خواهد کرد.
مغیرة بن سعید از مبلغان این نظر بود و حتى برخى او را امام بعد از حضرت
باقر علیهالسلام مىدانستند که پس از او امامى نخواهد آمد تا محمد بن عبد
الله بن الحسن خروج کند. گروهى نیز به ابو منصور عجلى پیوستند و او را
جانشین امام باقر علیهالسلام خواندند.(على بن اسماعیل اشعرى، ج 1، ص
75-68، 97-96، نوبختى، ص 96-94، سعد بن عبد الله اشعرى، ص 77-76، براى
تفصیل بیشتر-مغیریه، منصوریه، نفس زکیه)
برخى از نویسندگان متأخر، از جمله بغدادى(ص 60-59)و شهرستانى(ج 1، ص 147)از
فرقهاى به نام باقریه یاد کردهاند که پس از امام باقر علیهالسلام فرد
دیگرى را به امامت نپذیرفتهاند. بغدادى درباره این گروه مىنویسد که آنها
ابو جعفر محمد بن على را مهدى منتظر مىدانند و در اثبات ادعاى خود به حدیث
معروف جابر از پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم استدلال مىکنند. به موجب
این حدیث، که پیشتر نیز به آن اشاره شد، پیامبر به جابر خبر داده بود که
محمد بن على را خواهد دید و از او خواسته بود که سلام او را به وى برساند.
بغدادى از قول آنان نوشته است که سلام رساندن پیامبر به حضرت باقر
علیهالسلام دلالت بر مهدویت او مىکند. وى سپس این استدلال را رد کرده و
مسلم بودن وفات امام باقر علیهالسلام را نیز شاهد بر نادرستى آن ادعا
دانسته است. صفدى(ج 4، ص 103-102)نیز همین مطالب را آورده است. اما
شهرستانى باقریه را معتقدان به رجعت حضرت باقر مىداند و آنها را از آنجا
که آن حضرت را آخرین امام خواندهاند، با وصف«واقفه»(توقف کنندگان)یاد
مىکند. با اینهمه، مهم این است که در مآخذ شیعى یا منابع متقدم ملل و نحل،
فرقهاى به این نام ذکر نشده و معلوم نیست که این نام از چه وقت و بر چه
اساسى وارد کتابهاى ملل و نحل متأخر شده است.
امام و شیعیان
شاگردان و پیروان امام باقر علیهالسلام از جهات گوناگون اختلاف مرتبت
داشتند. اوضاع خاص اجتماعى-سیاسى و وجود مخالفانى با انگیزههاى مختلف،
پایدارى شیعیان را بر اعتقاد خود دشوار کرده بود تا آنجا که برخى از آنها
به دستاویز موضوعى بىاهمیت، دچار دودلى شدند و از امامت آن حضرت
برگشتند.(کشى، ص 238-237) در این شرایط، آن حضرت از تربیت کسانى که ضمن
پایدارى بر اعتقاد شیعى بتوانند مبین و مدافع آراى شیعى در جامعه اسلامى
باشند، به هیچ روى فروگذارى نمىکرد و بخصوص نسبت به کسانى چون محمد بن
مسلم، زرارة بن اعین، حمران بن اعین و فضیل بن یسار که از فرصتهاى مختلف
براى فراگیرى دانشهاى اسلامى از امام باقر علیهالسلام بهره مىجستند و در
نشر آنها مىکوشیدند، تقدیر مىکرد و با این همه از آنان مىخواست که همه
آموختههاى خود را به هر کسى نگویند و خصوصا مراقب مأموران دستگاه خلافت
باشند.(کشى، ص 162، 178، 193، 213) همچنانکه فرزندش حضرت صادق علیهالسلام
نیز از آنها به نیکى یاد مىکرد و آنها را احیا کنندگان آثار پدرش
مىخواند.(همان، ص 137-136)
امام همچنین شاعرانى چون کمیت را که با سرودن اشعار در نشر افکار شیعه تلاش
مىکردند تشویق مىکرد.(همان، ص 208-207، 245) به این ترتیب بود که
اقدامات و روشهاى مختلف امام باقر علیهالسلام به شکل گیرى مجدد جامعه شیعى
انجامید.