(متعب )گوید: موسى بن جعفر علیه السلام در باغ خرماى خود بود و شاخه درختان را
مى برید. یکى از غلامان او را دیدم که دسته اى از خوشه هاى خرما را برداشت و به
دیوار انداخت من رفتم او را گرفته و به نزد حضرت بردم و گفتم : فدایت شوم من این
غلام را دیدم که این خوشه ها را برداشته بود.
حضرت فرمود: آیا گرسنه اى ؟
غلام : نه آقاى من .
امام علیه السلام : برهنه اى ؟
غلام : نه مولاى من .
امام علیه السلام پس چرا این خوشه خرما را برداشتى ؟
غلام : دلم خواست .
امام علیه السلام : برو و این خوشه خرما هم از آن تو باشد و فرمود: او را رها کنید.